پنگوئن خانم :)



موسیقی زندگی ادما رو عجیب و غریب میکنه!

یه صحنه ای که هر روز میبینیشو خیلی عادیه وقتی یه موسیقی پس زمینه اش باشه خیلی قشنگ و انگار عجیب غریب میشه :)

اتفاقی یا غیر اتفاقیشو نمیدونم!ولی این چند روز خونه نشینی فیلمایی دیدم که همش راجب موسیقی بود :)))

بعد از هر فیلم یه نیگا به سنتورم که گوشه ی اتاق جا خشک کرده نیگا میکردم :)

اتفاقا تو همین مدت یادی از رفیق قدیمیم کردم :) نازنین! بهم گفت میخواد بره ساز بخره!بین سنتور و سه تارش مونده! من عمیقا لبخند زدم :))))

این چند روز تو خونه بودنه اینجوری بود که مثل همیشه اصلا تلوزیون رو روشن نکردم به قصد دیدن تی وی پراگرامز :) روشن کردم و اهنگایی که شایان جدا کرده بود رو پلی کردم!و رقصیدم!

خوشحالی و خنده و رقص انگار همه از یه خانوادن!و به طرز عجیبی تو بدترین شرایط هم حال ادمو بهتر میکنن!

شاهین راجب دوپامبن و اینا میگفت :) راجب اینکه خیلی چیزا هست که تو باهاش خوشحال میشی و مغزت اونو دریافت میکنه ولی کاذبه انگار!من نمیتونم به قشنگی اون توضیح بدم!

ولی الان که فکر میکنم داستان همینه!میشه انگار مغز رو گول زد و حال خوب درست کرد!

شاید برای همینه که ادم وقتی تو دوره ی حال بد میافته هی بیشتر و بیشتر غرق میشه :)))

انگار باید از یه جایی به بعد یه دوپامینی به مغزت بدی و بهش جون بدی!

داستان تلقین و اینا هم همینه!

خیلی دوست دارم بیشتر راجب مغز و عملکرد حداقل این قسمتش بدونم!احتمالا تو زندگیم خیلی بهم کمک میکنه:)

میدونی الان که حرفای ادمای مختلف رو میذارم کنار هم انگار داره جور درمیاد!انگار پازله داره درست میشه واسم!

اخه یه بحثی با آرش داشتم قبل از این که تلگرامشو پاک کنه که آدمای موفق موفق تر میشن و اینا، و داستن تونستن!اون بهم یه حرف جالب زد!گفت من اینجوریم که سعی میکنم تو یه کار کوچولو بتونم!یه چیزیو درست میکنم و بعد از اینکه میتونم و اعتماد به نفسه هم درست میشه بقیه هم به خودخودی خود انگار درست میشن!

مبدونی از اون یه بار تونستنه مغز خوشحال میشه!و بعد از اون ، اون خوشحالیه به کمکت میاد و زرت ، تو میتونی :)))

دیروز بعد از دو سه روز خونه موندن رفتم بیرون تا هم لباسمو بدم خشک شویی هم از داروخانه یه سری چیز میز که مامانم گفته بود رو بخرم!

یه خانومی رو دیدم که یه بسته ماسک خریده بود و داشت به رفتگرا میداد و بهشون میگفت چیکارا رو نباید بکنن که مریض نشن!یه لبخند به پهنای صورتم زدم!واقعا کارش شیرین بود!ندیدم عکس بگیره ! ندیدم کسی رو دوره خودش جمع کنه!خیلی اروم و بی صدا داشت اینکارو میکرد!

احساس میکنم مدتی هست این نوع خوشحالی ها رو تجربه نکردم!و دلم میخواد!میدونی به نظر من این کارا بیشتر از اینکه کمک به اون نفر خارجی باشه کمک به خوده ادمه!ینی تو واسه اینکه حس خوب بگیری داری اینکارو میکنی :)

همینجوری قدم ن اومدم جلو تر!دو سه تا از این پسر بچه های کار رو دیدم !به زور ده دوازده ساله ! هر کدوم یه سیگار دستشون بود و داشتن با ذوق سیگار میکشیدن!نمیدونم اون سیگارا  رو از کجا پیدا کرده بودن!و چطور یه بچه ی ۱۰، ۱۲ ساله میتونست اینجوری سیگار بکشه!سرمو ت دادم تا شاید بپره این حال بدی که گرفتم!دوست داشتم برم بهشون بگم این لعنتی که دارین میکشین از الان نابودتون میکنه!اونم تو این وضع!

داشتم به خونه نزدیک تر میشدم ، یه مشاور املاک سر راهم بود که دور تا دورش شیشه بود!یه اقای پیری پشت اون شیشه داشت نماز میخوند :) تو قنوت نمازش بود که دیدمش :))) میدونی گاهی وقتا یه سری ادما رو در حال عبادت میبینم و لذت میبرم!خیلیا کاراشون از سر اجیار و بخاطر بقیه و این حرفاس.ولی بعضیا رو ادم میبینه دوست داره بشینه و ساعت ها به عبادت کردنشون نیگاه کنه!این پیرمرد با موهای یه دست سفیدش هم همینجوری بود :)

گاهی وقتا فک میکنم کاشکی یه چیزی وجود داشت که به منم از این حس های ناب میداد!

من خیلی گممگمم تو دونستن و ندوستن!تو درست و غلط هر چیزی!انقد به درست بودن و علط بودنش فکر میکنم که گاهی اصن اصل بحث رو فراموش میکنم!

فکر میکنم باید قدم جدی برا مدیتیشن بر درارم!شاید به خیلی چیزا دیگه اعتقادی نداشته باشم.ولی فکر میکنم به انرژیا اعتقاد دارم :)

الان که دانشگاها تعطیل شده.یه حس عجیب غریبی دارم.شایدم اونقدا بد نیست ادم برای مدتی واسه خودش باشه!تا بفهمه واقعا چی دوست داره!

واقعا اگه بیکار هم باشه و هیچ اجباری پشتش نباشه بازم پا میشه درس بخونه؟!اصن دوست داره بفهمه؟!کدوم درسشو بیشتر دوس داره اصلا!!

گاهی خوبه ادم یه موسیقی پلی کنه و بشینه دنیا رو نیگاه کنه :)

 

پ.ن۱: از این تبدیلای یه ای یو ایکس به دو تا به شدت نیاز دارم!دوست دارم چیزی که دارم حس میکنم رو در لحظه با یکی شریک شم!!

پ.ن۲:ولش کن این اخبار بد رو.بیا برقصیم :)


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها